داستان های قدیمی لکی
داستان «چشم کور و گوش شنوا»
مردی بود که چشم نداشت، اما همیشه به بچهها میگفت چه کار بکنن.
میگفت: «فلان جا نرو، فلان مار هست.»
میپرسیدن: «تو که نمیبینی، از کجا میدونی؟»
میگفت: «چشم ندارم، اما گوش دارم. هر که خوب گوش بده، از هر چشمباز بیناتره.»
📌 پیام: گوش دادن به حرف مردم و طبیعت، گاهی بیشتر از دیدن به کار می آید.
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 0:2 توسط ناصراعظمی وفا
|
مطالب و داستانک های اجتماعی