شعرخاورمیانه

به امیدصلح ،امیدوارماندن اجباریست
جهان تاریک و نفس کشیدن اجباریست
قفس باز و نه شوق و نه حال پروازی
شایددراین سرا خسته ماندن اجباریست
مرگ تنهابهانه ایست برای ماندن در این سرا
نکند ای دوست زندگی کردن من تو هم اجباریست
عاقلان ومدبران همه تک بودن وتنها
حتمادراین وادیه تنهاماندن اجباریست
ترسم بمیرم و باز دراین خاور بیایم
ولی شاید، جنگ درخاورمیانه اجباریست.
خسته ازبوی نفت وگاز ومنابع غنی
کاش حکم باشد،عاشقی کردن اجباریست.


شاعر:ناصراعظمی

بخشی از خاطرات سهراب سپهری

من سالها نماز خوانده‌ام بزرگترها می‌خواندند، من هم می‌خواندم، در دبستان ما را برای نماز به مسجد می‌بردند، روزی در مسجد بسته بود، بقال سر گذر گفت : نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید. مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد. و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم ... #سهراب_سپهری بخشی از خاطرات

محمود درويش

چگونه می‌شود به شاخه شکسته فهماند
که باد عذرخواهی کرده است؟

شاید بهترین توصیف در بیهودگی بسیاری از عذرخواهی‌ هاست.

محمود درویش

ناصراعظمی(شعرهایکو)

آیندگان چه میدانند
اندوه مادران سررزمین وحشت را
خاوری که خارچشم دنیابود...

شاعر:ناصراعظمی

شعرهایکو

زوزه های موشک ها....

کودک به هوای بازی...

مرگ با نقاب....

شاعر:ناصراعظمی

صادق هدایت

کسی چمیدونه؟ مهتاب کور اندیش میخواهند اندیشه را با ریش میخواهند صادق ترین ولگرد دنیا را بسته به زنجیر و اسیر خویش میخواهند